امروز هوا شفاف بود وصداها به مراتب بیشتر از آخر هفته های مطبخی
به جای وقت تلف کردن های همیشگی چارچوب اتاقی خالی را بر می گزینم که بدون پنجره است
در کشاکش نوشته های قدیمی دنبال رد پایی از ارتعاشی کشف نشده می گردم ,اما گویا اپوزیسیون افکارم طاقت باز آفرینی حتی یک جملهء بی سانسور را ندارد.
امروز قرار است کمی روی کاغذ بیایم اما گویا طبعم کهنه شده ...دیگر نای لاپوشانی های متناقض گویانه را ندارد
بند اول همین طور می گذرد ....ذهنم را درگیر جمله ای می کنم که چندی قبل در پاورقی یک کتاب نیمه جان درمطبخ نشرهای به روز شده یافتم :"فراموش کردن یک حس کنکاوگر جسارتی بس بزرگ است که..."که هیچ ... باقی اش را نقدا" خط می کشم .لغات عادی و واضح اند اما حیطهء کنکاش در آن ها مثل لایهء درونی یک حلزون لزج و چندش آور است
گذشت ایام اثر خود را گذاشته اند..." ما در آغاز یک فراموشی بزرگ بسر می بریم ..."طوفانی که تمام حس و حالمان را واژگون می سازد و در همنهاد کردن ما با نیستی از شاهراه منطق و عقلانیت زوزه می کشد...بیراهه ای که شاید جز آوای کهنه شدهء یک مرد به ظاهر تنها را در خیال یک نگاه ملبس به کنجکاو در خود جای نداده .
همه چیز ناشی از خلسه ای نا امید کننده است و این برای من که مثبت اندیشم سخت است... به هم بافتن مزخرفاتی ناکوک که در فضای باز بسان نواختن شیپور اقتدار برای یک مرد نا مقتدر است
نواختن سمفونی مرگ از آن شیطان است و من میدانم که شیاطین راه های زیادی خواهند رفت و درگیر ها خواهند شد ولی نای اول و آخرشان همان یک نگاه است که در ازل زمزمه شده بوده ومن خوب می دانم که در چنین ازلیتی نبوده ام نای دیگری بوده که در کشاکشی نا همگون سقوط در تاریکی را برایشان به ارمغان آورد
خیلی اوقات حس می کنم که خیلی چیز ها در مورد خیلی چیزهای اطرافم می دانم اما کافی نیست . می خواهم "زخم زخمه" را دوباره بسرایم و آنرا دوباره برایت باز گو سازم
برای نابود سازی وجود یک زیبا کافی است نگاهش را کالای نگاه های دیگر سازی و چون سیلی در بستر زمانه تمام کانال های ارتباطی اش را نابود سازی تا مگر....!!؟؟؟؟
اگر دریای تهی بودم حتما" از این حرفهای مطبخی صرفنظر می کردم آن هم در جایی که تا مطلب بانمکی در چنته نداشته باشی بالا آوردن هر گونه تفکر حرام است و ما گویا طاقباز در برابر تمام حوادث خوابیده ایم و باز هم همان ساز قدیمی خود را می نوازیم تا در پس رند بودنمان اندکی غرورمان را از فراموشی مفرط برهانیم و من خوب می دانم که درک احساس از عمق یک نگاه برایت سخت نیست چون شیطان باید با هوش تر باشد تا یک ملائکه در وادی خدا آباد
ما براستی در ابتدای یک بازی به سرعت باختیم و اینک تاول های خاطراتی مرده و وحشی را حمل می کنیم تا شاید فراموشی آری فراموشی بر ما رسوب کند
نواختن سمفونی مرگ از آن شیطان است و من میدانم که شیاطین راه های زیادی خواهند رفت و درگیر ها خواهند شد ولی نای اول و آخرشان همان یک نگاه است که در ازل زمزمه شده بوده ومن خوب می دانم که در چنین ازلیتی نبوده ام نای دیگری بوده که در کشاکشی نا همگون سقوط در تاریکی را برایشان به ارمغان آورد
خیلی اوقات حس می کنم که خیلی چیز ها در مورد خیلی چیزهای اطرافم می دانم اما کافی نیست . می خواهم "زخم زخمه" را دوباره بسرایم و آنرا دوباره برایت باز گو سازم
برای نابود سازی وجود یک زیبا کافی است نگاهش را کالای نگاه های دیگر سازی و چون سیلی در بستر زمانه تمام کانال های ارتباطی اش را نابود سازی تا مگر....!!؟؟؟؟
اگر دریای تهی بودم حتما" از این حرفهای مطبخی صرفنظر می کردم آن هم در جایی که تا مطلب بانمکی در چنته نداشته باشی بالا آوردن هر گونه تفکر حرام است و ما گویا طاقباز در برابر تمام حوادث خوابیده ایم و باز هم همان ساز قدیمی خود را می نوازیم تا در پس رند بودنمان اندکی غرورمان را از فراموشی مفرط برهانیم و من خوب می دانم که درک احساس از عمق یک نگاه برایت سخت نیست چون شیطان باید با هوش تر باشد تا یک ملائکه در وادی خدا آباد
ما براستی در ابتدای یک بازی به سرعت باختیم و اینک تاول های خاطراتی مرده و وحشی را حمل می کنیم تا شاید فراموشی آری فراموشی بر ما رسوب کند
نیروانا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر